چراغ راهنما...
همه جا تاریک تاریک است.
فقط دور و بر من روشن روشن است.
با خود میگویم این همه روشنی از چراغی است که همراه خود دارم.
به چراچ خیره میشوم،شعله اش سبز سبز است.
ارامش شیرین و دل نشینی تمام وجودم را فرا می گیرد.
احساس میکنم سال هاست که این چراچ همراه من بوده است.
با کنجکاوی می خواهم اولین روزی را که صاحب این چراغ شدم بیابم!
ان را خریده ام؟
از پدرم گرفته ام؟
دوستم ان را به من هدیه داده است؟
نه،نه،نه!
این چراغ را از اغاز زندگی با خود داشته ام.
وقتی در پرتو نور این چراغ به پیرامونم می نگرم،برخی چیزها را به
روشنی میبینم.
میتوانم بگویم هر چه را که با این چراغ به روشنی می یابم درست
درست است،و کوچکترین شک و تردیدی درباره ی ان ها ندارم و
خیالم اسوده است.
قدم بر میدارم و به راه می افتم.
شاید بپرسید میخواهی به کجا بروی .
راستش را بگویم،هنوز نمی دانم.
این چراغ است که میگوید،دنبال من بیا!
چراغ من با تمام چراغ های دنیا فرق دارد!
دوست دارم او را:
چراغ سبز،چراغ روشن،چراغ دانا،چراغ سخنگوو حتی چراغ راهنما بنامم.
همراه او میروم.
چراغ مرا همراه خود میبرد.
می رویم و می رویم.
چراغ به من،به زمین،به اسمان و به هر چه میبینیم،می نگرد.
او سخت به فکر فرو رفته است.
ناگاه می ایستد،تبسمی بر لب هایش نقش میبندد و چهره اش
لبریز از نشاط می شود.
می گوید:به یقین رسیدم
اکنون یقین دارم من و تو و همه ی جهان افریننده ای داریم.
افریننده ای تنها و یگانه،بی نیاز بی نیاز...
به خود مینگرم،حرف هایش را قبول دارم. من نیز چون او لبریز از
نشاط شده ام.
این نخستین چیزی است که در این مسیر یافته ایم.
دوباره با چراغ میرویم و میرویم.
می توانم بگویم این چراغ،چراغ فکوری است:یعنی چراغ پر فکر
و اندیشه.
او هنوز در فکر است.
چراغ ناگاه می نشیند.
چراغ،خسته و پشیمان نشده و نمی خواهد کمی بیاساید.
نشسته و دست هایش را بالا برده است.
می گوید:اگر جهان افرینندهای دارد،پس من و تو باید او را به
درستی بشناسیم.
بدانیم چه کارهایی باعث خشنودی و چه کارهاییباعث ناخشنودی اوست.
خشنودی او خشنودی من و ناخشنودی او ناخشنودی من است.
میگویم:بر خیز،برویم!
چراغ می گوید:از این جا بع بعد،دیگر نمی توانم بهتنهایی بروم،
چشم به راهم،چشم به راه کسی که بیایید تا
بقیه ی راه را با او برویم.
او مطمئن مطمئن است.
می گوید:با ویژگی ها و صفاتی که خدا دارد ما را در این راه تنها
و سر گردان نخواهد گذاشت.
کسی که می اید باید از سوی خود خدا بیاید و تمام حرف ها،
حرکات،رفتار ها و راهنمایی هایش از سوی خدا باشد.
با خود میگویم:شگفتا چراغ عقل چقدر امیدوار است!
می نشینم،به سجده میروم و خدا را به خاطر چراغ گرانبهایی که
به من داده سپاس می گویم.